تحلیل اختصاصی فیلم Tenet جدیدترین ساخته کریستوفر نولان به سبک نولان!

نولان و فیلم‌هایش در میان کودکان و نوجوانان هزاره سوم نفوذ زیادی داشته و شاید دلیلش حجم عظیم خودشکنی، ناهنجاری و خودبیگانگی است که در دی‌ان‌آی‌شان وجود دارد و مشابه‌اش را در این فیلم‌ها مشاهده می‌کنند! هر چند نولان در فیلم‌هایش تاکید ویژه‌ای روی نداشتن ذهن خطی دارد ولی ظاهرا ذهن خودش درگیر خطی ساده و شناخته شده است و اکنون بعد از فیلم ناقص و معکوس تلقین (Inception – 2010)، ادامه خط به نقطه بعدی و فیلم اکشن و معکوس اعتقاد (Tenet – 2020) رسیده است!

هشدار اسپویل سنگین فیلم سینمایی Tenet

پیش از شروع تحلیل و تشریح فیلم جدید نولان دقت داشته باشید که با یک متن پر از اسپویل مواجه خواهید شد به خصوص اگر قبل از تماشای آن فیلم تئوری توطئه (Conspiracy Theory – 1997) را دیده باشید. پس اگر هنوز فیلم Tenet را ندیده‌اید و دوست ندارید هیچ سورپرایزی را از دست بدهید و ذهنیت قبلی از آن داشته باشید، این صفحه را ترک کنید!

فیلم Tenet
فیلم سینمایی Tenet

موسیقی دلنشین و زیبای فیلم که در تمام طول فیلم متناسب با تمامی صحنه شما را همراهی می‌کند از نقاط قوت فیلم Tenet است و صحنه آغازین با شکوهی که یادآور کلاس‌های طبقاتی درس دانشگاه‌های کلاسیک است با زاویه نمایش وسیع، همراه جمعیتی فراوان و منظم که همگی بلیط تهیه کرده‌اند و در انتظار یک شروع شکوهمند هستند، نوید آرامشی قبل از طوفان ندارد اما برخلاف دقت‌ ویژه در گزینش صحنه، با آغازی بی‌معنا و ناگهانی از ناکجاآباد که فقط در فیلم‌های تروریست محور، کلاشینکوف بدست درجه سه، شاهد هستیم، روبه‌رو می‌گردیم.

خونسردی حضار و خشونت مصنوعی تروریست‌های فیک و حضور فوق سریع لشگری از نیروهای ضربت اوکراینی که صدها تن را شامل می‌شوند دقایق ابتدایی فیلم را به امتیاز IMDb سه و دو نزدیک می‌کند اما خلاقیت گازی برای خواب کردن هزاران گروگان و نمای میخکوب کننده و دلهره‌آور بیهوش شدن انسان‌ها در کسری از ثانیه و آگاه شدن همزمان از بلایی که قرار است بر سر این انسان‌های بی‌خبر بیاورند و حس یک کشتار دسته‌جمعی، خون را لحظه‌ای در رگ‌هایتان متوقف می‌کند و در همین گیرودار اولین سرنخ‌ها از خط اصلی داستان را در دل سکوی بتونی می‌بینیم و نخستین عبارت کلیدی فیلم را می‌شنویم که “در تاریکی دوستی نیست“!

سرعت بالای فیلم و روی دادن قطاری وقایع، جلوی تفکر منطقی و افتادن در چاله کسلی از همان ابتدای فیلم می‌گیرد و جمع‌وجور کردن داستان گروگان‌گیری و تغییر صحنه به فضای کاملا متفاوت در میان ریل قطارها، محکم بسته شده، در حال شکنجه و گیجی میان افشای اطلاعات و تحمل درد و ناامیدی و امید به مرگ و شکنجه‌گری عاشق کار و پایان سریع‌تر این داستان و تغییر مجدد صحنه و زندگی، سلامت، نیروهای خودی و انتظار بی‌پایان در دل یک توربین بادی تولید برق در وسط دریای شمال، فضایی را ایجاد می‌کند که گویی ما نیز یکی از خواب شدگان سالن اپرا بودیم!

هنوز فرایند درک صحنه‌های پیشین به اتمام نرسیده است که اطلاعاتی باورنکردنی از راست و دروغ‌ها، چپ و راست ما را زیر ضربات خود می‌برد و کار تحلیل را کنار می‌گذاریم و ترجیح می‌دهیم همراه با خط داستان به پیش برویم و کمتر خود را خواب زده نماییم! جریان فیلم به همه‌جا سرک می‌کشد و زود خارج می‌گردد و جز گرد و غبار این تغییر مسیرها را نمی‌بینیم. از جنگ جهانی سوم، بدتر از هولوکاست اتمی و فروپاشی شوروی، لحظاتی را می‌شنویم و با شنیدن امضای همیشگی نولان یعنی دنیاهای موازی و حیات معکوس خود را آماده می‌کنیم تا باز هم با داستانی بی‌سر‌وته مواجه شویم که نولان با هوشمندی و درس گرفتن از گذشته، تماشاچی را در سردرگمی رها نمی‌کند و با معرفی یک خانم معلم روپوش به تن تمام داستان را لو می‌دهد و مانند یک بازی کامپیوتری اکنون تنها اجرای آن، انجام ماموریت و پایان خوش باقی می‌ماند!

بازی با گلوله روی میز، زنگ تفریحی است که نولان به تماشاچیان می‌دهد تا کمی نفس بگیرند و ذهن‌شان را مرتب سازند و مجددا آنها را دست بسته به جریان متلاطم فیلم هل دهد و مستقیما از شهر بمبی هند سر از آب درآورند! افسانه دست نیافتنی بودن دلال هندی و نقشه آبکی و انیمیشنی دست یافتن به او که قطعا ایده‌اش را از فیلم تلقین کش رفته‌ است کمی تماشاچی را آزرده خاطر خواهد نمود ولی وقتی یادمان می‌آید اکنون در هند هستیم و هم‌نشینی بالیوود بر نولان نیز تاثیرکی گذاشته است، ناراحتی را دور می‌نماید!

در هر صورت خوش‌خدمتی‌های اخیر هند به دنیا غرب و صهیونیست سبب شده فیلم‌های جذابی در این کشور ساخته شود و اعتقاد نولان از برجسته‌ترین آنهاست و در همین مکان است که پای اولین زن به ماجرا باز می‌شود. او که مانند اغلب زنان ریاست‌مدار خونسردی، بی‌رحمی، حیله‌گری و دروغ از تک‌تک سلول‌هایش فوران می‌کند و جالب‌تر آنکه در همین حال سیر داستان تغییر مجدد یافته و از یک ماجرای تخیلیِ موازیِ معکوس به ماجرای کلیشه‌ای پلوتونیوم و بمب‌های اتمی تنزل می‌یابد!

یک توقف یا یک تغییر یا یک فرار محیرالعقول دیگر به لطف کارگردان و نقض قوانین فیزیک، به سبک فیلم‌های جیمز باند و ناگهان سر از لندن در می‌آوریم در حالی که قرار ملاقاتی در یک رستوران فرست کلاس تمام بریتیش با روسای خوش‌مشرب و خوش‌پوش و باکلاس سازمان امنیتی ملکه داریم که مانند همیشه از جیک‌و‌بوک همه اطلاع دارند و در حالی که کروات باب اسفنجی به گردن بسته‌ است تنها نگرانیش درجه دو بودن کیفیت کت‌وشلوار بازیگر نقش اول فیلم است که دست بر قضا یک سیاه‌پوست است. بله درست شنیدید و اگر پیش‌تر پوستر فیلم را درست دیده باشید، تصویر او را در آن به خاطر خواهید آورد!

ماجرا اینجا جالب‌تر می‌شود که دومین زن فیلم نیز در همین جا وارد ماجرا می‌شود. چهره لاغر و نچندان زیبای او، داشتن پسری که تصاویری محدودی از او را مشاهده خواهید کرد و اختلاف شدید با شوهرش که آدم بد داستان نولان است و آرزوی کشتن و زدن همدیگر را در دل می‌پروانند، ناخودآگاه ما را به یاد فیلم درخشش (The Shining – 1980) استاد کوبریک می‌اندازد که نولان نیز ارادت ویژه‌ای به او دارد! البته شاید سیاه‌پوست بودن بازیگر نقش اول نیز در انتخاب بازیگر زنی با ظاهر بیش از حد معمولی بی‌تاثیر نبوده است!

خوشبختانه نولان نیز چندان طرفدار عاطفی کردن ماجرا نیست و حس اکشن تخیلی فیلم را با ریختن آب سرد عشق مادر فرزندی کش‌دار خراب نمی‌کند. داستان ملاقات‌های از پیش برنامه‌ریزی نشده قهرمان فیلم ادامه دارد اما ظاهرا سیاه‌پوست بودن او حتی با پوشیدن کت‌وشلوار برند پرمیوم نیز او را نیش و کنایه مصون نگه نمی‌دارد و مجبور می‌شود خود برای نجات جانش آستین بالا بزند و در این بین ایده استفاده از رنده آشپزخانه حقیقتا بسیار خلاقانه و جذاب بود!

روند داستان کمی به آهستگی گرائیده که نولان به سرعت دست به کار می‌شود و دو یار اوشن (Ocean’s …) را برای سرگرم نمودن تماشاچیان برای یک سرقت ماهرانه از درون انبار فرودگاهی فوق امنیتی روانه می‌کند تا جایی که به سبک قسمت‌های ۵ به بالای مجموعه فیلم‌های سریع و خشن (Fast & Furious)، کار به انفجار یک هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ پر از شمش‌های طلا می‌رساند! اما حتی این همه خرج و شلوغ بازی جذاب، نمی‌تواند بر هنگ لحظه‌ای تدوین فیلم ۲۰۰ میلیون دلاری اعتقاد نولان و صحنه‌ دعوای کافه‌ای معکوس شده نقش اول فیلم و نیروی ضربت که ناگهان از وسط انبار فوق امنیتی سردر می‌آورد سرپوش بگذارد!

بعد از نجات از گاز هالید، سخن از سه جنگ جالب به میان می‌آید، جنگ سرد، جنگ هسته‌ای و جنگ زمان! زیرا لازم است تماشاچی بداند که این فیلم یک فیلم نولانی است که عاشق فیزیک و نظریه‌های اثبات نشده فیزیکی و متافیزیکی است حتی بیشتر از نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی، ایهود باراک که دست بر قضا او نیز عاشق فیزیک است! هنوز در حال چیدن پشت پرده‌ها بودم که شنیدن ایده‌ای که قهرمان داستان برای بهانه دلیل آشنایی با آدم بد داستان به زن لاغر اندامش، درست در دقیقه ۵۲ فیلم پیشنهاد می‌دهد، علت سیاه‌پوست بودن و البته شباهت عجیب قهرمان داستان به سعودی‌ها را افشا می‌نماید! دبیر اول سفارت آمریکا در ریاض! نولان خان واقعا؟! ایده بهتر برای فیلم‌نامه سراغ نداشتی؟ اونم درست در دقیقه ۵۲؟

و سرانجام بعد از گذشت حدود یک ساعت از شروع فیلم، افتخار اولین برخورد را با آدم بد فیلم و شوهر زن لاغر اندام داریم. در همان نگاه اول پیراهن سفید چروک و گشاد، آستین بالا زده و شلوار اتو نخورده زمان شاهش شما را به یاد بازجوهای پلیس ایالتی فیلم‌های سیاه و سفید دهه چهل آمریکا می‌اندازد. آن هم در حالی که از شدت ثروت بر روی قایق تفریحی چند میلیون دلاریش خونسردانه با استفاده از یک شمش طلا آدم می‌کشد و حتی ضربان قلبش از ۹۸ بالاتر نمی‌رود!

بار دیگر ضربان قلب داستان فیلم در حال کاهش است که نولان بلیط مجانی قایق سواری بادبانی در وسط اقیانوس به سبک ماجراجویی‌های فیلم نقطه فروپاشی (Point Break – 2015‎) ساخته همسر جیمز کامرون، را همراه با یک فقره اقدام ناموفق به قتل عمد برای‌مان تهیه می‌کند و در ادامه بار دیگر دعواهای زن‌ و شوهری کمی از هیجان فیلم می‌کاهد ولی نولان به یاد چشمان بی‌روح و مات کوسه سفید فیلم آرواره‌ها (Jaws – 1975) در یک نمای کلوزآپ از چهره آدم بد داستان در حین تهدید زنش با کمربند، اجازه نمی‌دهد این لحظات کسل کننده به نظر برسد و شنیدن برنامه یک سرقت حرفه‌ای جذاب ماشینی در دل پایتخت استونی ما را همچنان به تماشای ادامه فیلم امیدوار نگه می‌دارد!

اما خطی بودن داستان سرقت و کلیشه ماموران حفاظت کله‌پوک کمی از مزه آن می‌کاهد ولی نولان نبض فیلم را در دست دارد و با افزایش سرعت جریانات فیلم، اجازه نمی‌دهد کیفیت پایین فیلم‌نامه در این مواقع، موجب خستگی شود و حضور ناگهانی در دل یک تعقیب و گریز معکوس بزرگراهی، به یادمان می‌آورد داستان فیلم چیز دیگری بوده است و البته رانندگی معکوس انگلیسی‌ها در این صحنه جذاب بسیار به کار نولان می‌آید!

اگر این تحلیل اسپویل مدار مانند فیلم‌های نولان کمی پیچیده و بی‌سر و ته به نظر می‌رسد باید بگویم طبق معمول در فیلم‌های نولان هر چه بیشتر از زمان فیلم را می‌بینیم و به انتهای داستان می‌رویم به جای باز شدن گره‌های داستان، با پیچیدگی و درهم رفتگی بیشتر روبه‌رو می‌شویم. به علاوه شانس آورده‌ایم هنوز چیز زیادی از علم و اسرار جهان نمی‌دانیم که چنین فیلم‌هایی می‌سازیم اگر دانسته‌های بشر به چند درصد برسد چه فیلم‌هایی خواهیم ساخت؟!

با این مقدمه کوتاه نوبت به نقطه اوج فیلم می‌رسد، جایی که نولان برایمان تله گذاشته است و در پشت دوربین برای افتادن در این دام هوشمندانه و جذاب لحظه شماری می‌نماید. تعقیب و گریز معکوس به حدی ذهن‌مان را برای افتادن در تله آماده کرده است که طی مکالمه مرگ و زندگی بین قهرمان داستان و آدم بد ماجرا، حس می‌کنید باید صحبت‌های بین طرفین یا زیرنویس‌ها را معکوس بشنوید و بخوانید تا سر از واقعیت ماجرا دربیاورید و این دقیقا چیزی است که نولان می‌خواهد و من به شما اطمینان می‌دهم در این دام خواهید افتاد و نولان را سر ذوق می‌آورید. حتی با اطمینان می‌گویم او همه ۲۰۰ میلیون دلار بودجه فیلم را تنها برای پهن کردن این تله معکوس خرج نموده است!

خوشحالی نولان از قفس معکوس شیشه‌ای که درون آن گیر افتاده‌ایم ادامه دارد که نیروهای پریا از غیب می‌رسند! پریا یا همان زن خطرناک هندی و جالب اینکه سربازانش همگی بریتانیایی هستند! با این حال قابل تامل‌ترین نکته این دقایق فیلم بعد از حرکات معکوس بازیگران، دروغ قهرمان فیلم به بهانه روال استاندارد عملیات است (قابل توجه تیم رودست خوردگان دست بوس)!

نفسی تازه کنید، هضم حجم بالای معکوس کشیدن‌های نولان کمی دشوار شده اما متاسفانه کلاس درس فیزیک تازه شروع شده است و خط‌ خطی‌های نولان کار را به آخرین مبحث درس ریاضی رشته تجربی می‌کشاند، بحث شیرین الگوریتم! با آنکه الگوریتم از ابداعات ایرانی است ولی همان‌طور که نولان و پریا نیز اشاره دارند، این آیندگان هستند که از آن استفاده می‌کنند. حتی الگوریتم پای سومین زن را نیز به فیلم باز کرده است. آن هم چه زنی! دانشمند هسته‌ای خودکشی کرده در آینده! آن هم با چه عنوانی، اوپنهایمر آنها!

 از آنجاییکه طبق دومین عبارت کلیدی فیلم “سیاست ما سکوته” بحث زن دانشمند هسته‌ای خودکشی کرده را در همین جا داشته باشید تا نولان و پریا، در آینده نزدیک ابعادش را بیشتر بازگو نمایید زیرا قرار است مجدداً به درون چرخه معکوس برویم! البته ظاهرا معکوس ولی کاملا برعکس! بار دیگر تجربه زدوخورد آبکی و بی‌مزه در فرودگاه از نمای معکوس و شاید تنها نکته جالب این لحظات، ضربه فوق حرفه‌ای قهرمان سیاه پوست داستان به پشت گردن راننده آمبولانس باشد که شماره تلفن ۱۱۳ بر روی آن نقش بسته است!

چه زود به آینده رسیدیم! زن دانشمند هسته‌ای خودکشی کرده طراح الگوریتم، برای حفاظت از آن، الگوریتم را به ۹ قسمت تقسیم نموده و در محافظت شده‌ترین مکان‌های جهان یعنی تاسیسات هسته‌ای ۹ قدرت هسته‌ای جهان مخفی نموده است! جالب اینجاست مانند همیشه مشکل مواد هسته‌ای مربوط به ندانم‌کاری شوروی است و تمام فیلم نیز بر سر قطعه‌ای تحت اختیار روس‌ها بوده است.

البته نه نولان و نه پریا، طوطی شکرشکن هندی نولان، نمی‌گویند ۸ قطعه دیگر چگونه از چنگ آمریکا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه، چین، کره‌شمالی، پاکستان و هند درآمده که اکنون دعوا تنها بر سر همین قطعه نهم تحت نظر روس‌ها باقی مانده است. شاید نولان قصد دارد هشت فیلم دیگر برای بازگویی ماجرای هشت قطعه دیگر الگوریتم بسازد! اما متاسفانه اینطور نخواهد بود زیرا بلافاصله نولان با تکذیب این خبر سومین عبارت کلیدی فیلم را از زبان پریا می‌گوید “بی‌خبری، سلاح آدمه“، به علاوه حتی در صورت تائید، طبق چهارمین جمله کلیدی فیلم ” در کار ما، قول آدم چه ارزشی داره؟

از آنجاییکه نابودی دنیا تنها به فعال بودن یک دستبند هوشمند ردیاب سلامتی بستگی دارد تنها یک راه‌حل برای اطمینان از انجام درست عملیات نجات دنیا وجود دارد، اقدام به سبک فیلم “لبه فردا” تام کروز (Edge of Tomorrow – 2014) و استفاده از چرخه + فناوری معکوس تا قبل از انفجار آخرالزمان، الگوریتم را از چاله دربیاوریم! طبیعتا برای این کار سربازان قهرمان آمریکایی؟ خیر! این بار نوبت سربازان ملکه است که دنیا را نجات دهند تا با پنجمین عبارت کلیدی فیلم که سرلوحه زندگی نظامیان مسلح است روبه‌رو شویم. ماموریت چیه؟ به نظر شما چیه؟ هنوز فکر می‌کنید نجات دنیا؟ خیر پاسخ این بود “سرّیه، لازم نیست شما بدانید!

اما اشکال ندارد، ناراحت نشوید، در عوض نولان برای‌تان یک صحنه ناب و فوق‌العاده از هجوم صدها سرباز عادی و معکوس به صدها نیروی متخاصم عادی و معکوس همراه با درگیری عادی و معکوس به مدت ده دقیقه تدارک دیده است که قطعا لذت خواهید برد!

عقربه‌های ساعت به سرعت در حرکتند و زمان در چرخه خود موافق و مخالف به پیش می‌روند و دنیا به لحظات پایانی خود نزدیک می‌شود و مانند همیشه در لحظات آخر بحث اعتقاد (Tenet) گل می‌اندازد و آنکه که با شیطان معامله نموده است تمام تلاشش را می‌نماید تا معتقد را از اعتقادش برگرداند. حتی اگر به دروغ متوسل شود و بردگان مصری را کارگران بنامد و محل دفن‌شان را درون اهرام اعلام نماید در حالی که همگی بیرون اهرام مدفون هستند!

اعتقادات را کورکورانه بداند و نولان در میان سربازانی که می‌آیند و می‌دوند و معکوس‌وار در میان زمان در حرکتند بگوید من اعتقادی ندارم ولی در پاسخ آخرین و ششمین عبارت کلیدی فیلم را از دل حس ششم بر پرده هنر هفتم اینگونه بشنود “بدون اعتقاد انسان نیستی، فقط یک روانی هستی” و پاسخ بشنوی “یا یک جور خدا” و بار دیگر نمای کلوزآپ چشمان کوسه آرواره‌ها در صفحه مانیتور نقش ببندد و مثلث خوب، بد و زشت (The Good, the Bad and the Ugly – 1966)!

 

آری اینچنین بود برادر

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *